عاشق ترین عاشق
چه زیباست بخاطر تو زندگي كردن و مردن ... و برای تو موندن... به پای تو بودن... وبه عشق تو سوختن ! و چه تلخ و غم انگیزه دور از تو بودن و برای تو گريه كردن ... ! ای کاش می دونستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... ! بدون تو و به دور از دستهای مهربونت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... ! چه زیباست بخاطر تو زندگي كردن ... ثانیه ها رو با تو نفس کشیدن ... زندگیو برای تو خواستن ... ! چه زیباست عاشقانه ها رو برای تو سرودن ... ! بدون تو چه محال و نا ممکنه زندگی... ! چه زیباست بیقراری برای لحظه ی اومدن و بوئیدنت ... ! برای با تو بودن و با تو موندن ... برای با هم یکی شدن ... ! کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی ! ای کاش می دونستی مرز خواستن کجاست ...!!!! و ای کاش می دیدی قلبیو که فقط برای تو می تپه ... !
20 روز از عید گذشت........نبود
2روز مونده تا عید...............................نبود
من غريبه ي ديروز
برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كرده ای برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است برای تويی كه سكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است برای تويی كه احساسم از آن توست برای تويی كه قلبت پـاك است برای تو می نویسم...
آدم ها هر چه بیشتر ضربه می زنند تبل درونشان بیشتر صدای خلاء می دهد. -------------------------------------------- آنقدر با خودت بدی ها و آزار دهنده هایت را مرور کن که آنها بی ارزش و معمولی شوند ------------------------------ آیا همه انسان های متفاوت روزی خواهند فهمید که هیچ فرقی با دیگران ندارند؟! امشب را هم بخواب، قول می دهم فردا بهتر شود. --------------------------------------------------- شبیه برگ پاییزی , پس از تو قسمت بادم خداحافظ , ولی هرگز نخواهی رفت از یادم خداحافظ , و این یعنی در اندوه تو میمیرم در این تنهایی مطلق , که می بندد به زنجیرم و بی تو لحظه ای , حتی دلم تنها نمی ارد و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد چگونه بگزرم از عشق , از این دلبستگی هایم؟ چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم؟
گفتم نرو میمیرم گفتم: نرو پرپر میشم گفتی: میخوام رها باشم گفتم: آخه عاشق شدم گفتی:میخوام تنها باشم گفتم: دلم گفتی: بسوز گفتی: یه عمری باز هنوز گفتم: پس عمرم چی میشه؟ گفتی: هدر شد شب و روز گفتم: آخه داغون میشم گفتی: به من خوش میگذره گفتم: بیا چشمام تویی گفتی: آخر کی میخره گفتم: منو جنس میبینی؟ گفتی: آره بی قیمتی گفتم: یه روز کسی بودم با من نکن بی حرمتی گفتم: صدام میمیره باز گفتی: با درد بسوز بساز گفتم : حالا که پیر شدم گفتی: که از تو سیر شدم گفتم: تمنا میکنم گفتی: میخوام خردت کنم گفتم: بیا بشکن تنو گفتی: فراموش کن منو
چند روزی بود خبری ازش نداشتم گوشیش خاموش بود هرچقدر دم خونشون ایستادم بیرون نمیامد هرروز کارم شده بود کشیک دادن دم خونشون محل کارش و مدام زنگ زدن به گوشیش احساس میکردم خستم داغونم ولی هنوز امید داشتم که دوباره به دستش میارم به کارام ادامه دادم دیگه خیابونی نبود نگشته باشم از همه جا صد بار عبور کردم براش نگران بودم نکنه بلایی سرش اومده باشه دیگه نای نفس کشیدنم نداشتم چه روزای سختی را میگذروندم همش تو فکر این بودم اگه اتفاقی براش افتاده باشه چیکار کنم هر وقت یادم به خاطرات گذشتمون میافتاد گریم میافتاد وقتی عکسامونا نگاه میکردم برا لبخنداش جون میدادم اون شکلک ها که در آورده بود تمام بدنما به لرزه می انداخت اصلا نمیتونستم دوری شا تحمل کنم دیگه چند سالی بود تنهام گذاشته بود ولی من هنوز دنبالش میگشتم لحظه ای نبود بهش فکر نکنم دیگه نابود شده بودم بعد اون حتی به کسی دیگه فکر نکردم به همه گفته بودم اگه دیدنش بهم زنگ بزنن دیگه جوری شده بود وقتی از خونه میامدم بیرون همه مسخرم میکردند حتی دوستای نزدیکمم بهم میگفتند دیوونه یه روز که مثل همیشه توی خیابونا دنبالش میگشتم یکی بهم زنگ زد و گفت برم دمه خونشون سریع خودما رسوندم باورم نمیشد....اون ....لباس عروس... وای خدا............دستش تو دست کس دیگه بود..............مثل همیشه خنده رو لباش بود ..........یادم به همه خاطرات گذشتمون افتاد .....مثل همون روزا بو خیلی خوشحال بود آره از این خوشحال بود که داغونم کرده خوشحال بود که تنهام گذاشته وخوشحال از این که همه بهم میگفتن دیوانه
_ دختر: آرومتر من مي ترسم! _ پسر: نه خوش مي گذره! _ دختر: نه نمي گذره ، خواهش مي کنم ، خيلي وحشتناکه!! _ پسر: پس بگو دوسم داري! _ دختر: باشه ، باشه ، دوستت دارم! ، حالا خواهش مي کنم آرومتر! _ پسر: حالا محکم بغلم کن!! ( دختر بغلش مي کنه ) _ پسر: مي توني کلاه ايمني منو برداري و بذاري سرت؟! اذيتم ميکنه! تيتر قسمت حوادث روزنامه هاي روز بعد: از گفته تنها نجات يافته اين حادثه چنين به نظر مي رسد که: پسري که سوار موتور بوده متوجه مي شود ترمز موتور بريده اما نخواسته دختر بفهمد!!! در عوض خواسته که يک بار ديگر (برای آخرین بار) بشنود که دوست دخترش دوستش دارد؟! حقیقت این است: پسر جانش را فدای عشقش کرد...
باران می بارید کودکی آهسته گفت: خدایا گریه نکن درست میشه!!
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است عشق در غالب دلها، در شكلها و رنگهای تقریبا مشابهی متجلی میشود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشتركی است عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد عشق، در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشكار رابطه دارد. چنانچه شوپنهاور میگوید: شما بیست سال سن بر سن معشوقتان بیفزائید، آنگاه تاثیر مستقیم آنرا بر روی احساستان مطالعه كنید عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است عشق با دوری و نزدیكی در نوسان است. اگر دوری بطول انجامد ضعیف میشود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال میكشد و تنها با بیم و امید و اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند میماند عشق جوششی یكجانبه است. به معشوق نمیاندیشد كه كیست یك خود جوششی ذاتی است و از ین رو همیشه اشتباه میكند و در انتخاب بسختی میلغزد و یا همواره یكجانبه میماند و گاه، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه میزند و چون در تاریكی است و یكدیگر را نمیبینند، پس از انفجار این صاعقه است كه در پرتو رو شنایی آن، چهره یكدیگر را میتوانند دید و در اینجا است كه گاه، پس جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق كه در چهره هم مینگرند، احساس میكنند كه هم را نمیشناسند و بیگانگی و نا آشنایی پس از عشق درد كوچكی نیست دو روح، نه دو نفر، كه ممكن است دو نفر با هم در عین رو در بایستیها احساس خودمانی بودن كنند و این حالت بقدری ظریف و فرار است كه بسادگی از زیر دست احساس و فهم میگریزد و سپس طعم خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ كلام یكدیگر احساس میشود و از این منزل است كه ناگهان، خودبخود، دو همسفر به چشم میبینند كه به پهندشت بی كرانه مهربانی رسیدهاند و آسمان صاف و بی لك دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و پاك و صمیمی ایمان در برابرشان باز میشود و نسیمی نرم و لطیف همچون روح یك معبد متروك كه در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش مناره تنها و غریب آنرا بلرزه میآورد
♥عشق از دوستی پرسید :♥ ♥تفاوت من و تو در چیست؟ دوستی گفت:♥ ♥من افراد را با سلامی به هم آشنا می کنم تو با نگاهی ♥ ♥من آنها را با دروغی از هم جدا میکنم اما تو با مرگ.♥ ♥♥
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟ شاگردان هر کدام جوابهایى دادند اما پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرسبزترین بهار تقدیم تو باد اوای خوش بهار تقدیم تو باد گویند که لحظه ایست روئیدن عشق ان لحظه هزار بار تقدیم تو باد امیدوارم سال خوبی همراه با موفقیت داشته باشی زیباترین ها تقدیم تو باد. یه آسمون گلای یاس و میخک ، یه دریا عشق و اشتیاق و پولک یه حس عاشق و یه قلب کوچک،فقط میخواد بگه عید شما جلو جلو مبارک انشائلله همیشه برقرار مثل Cisco استوارمثل Linux زیبا مثل Seven محبوب مثل Google موفق مثل ،. Ebay باشید بهار 90 successfully loading با تو از خاطره ها سرشارم جشن نوروز تو را کم دارم سال تحویل دلم می گیرد با تو تا اخر خط بیدارم مثل ماهی زنده مثل سبزه زیبا مثل سمنو شیرین مثل سمبل خوشبو مثل سیب خوشرنگ و مثل سکه با ارزش باشید عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد عیدانه فراوان باد تا باد چنین بادا!
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…
عشق یعنی راه رفتن زیر باران عشق یعنی من می روم تو بمان عشق یعنی آن روز وصال عشق یعنی بوسه ها در طوله سال عشق یعنی پای معشوق سوختن عشق یعنی چشم را به در دوختن عشق یعنی جان می دهم در راه تو عشق یعنی دستانه من دستانه تو عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو عشق یعنی می برم تا اوج تورو عشق یعنی حرف من در نیمه شب عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب عشق یعنی انقباظو انبصاط عشق یعنی درده من درده کتاب عشق یعنی زندگیم وصله به توست عشق یعنی قلب من در دست توست عشق یعنی عشقه من زیبای من عشق یعنی عزیزم دوستت دارم
به کجا میروی ای عشق؟ به کجا؟ صدای قلب مرا بشنو و به سویم بیا که همانا ساز دلم با نوای قلبت یکیست و این دل تا ابد برای تو میسازد و برای تو میسوزد به سویم بیا ... که این ساز شکسته خوش نوایی دارد
می دونی سکوت تو یه فرصت طلائیه می دونی که خنده هات امید هر فدائیه می دونی نگاه تو خنجری توی قلبم می دونی بدون تو دنیا رو تاریک می بینم می دونی بدون تو غصه و ماتم میگیرم می دونی ِتو نباشی می میرم ِحکمم از قبل می دونم تو نباشی می میرم تو نباشی میمیرم
حقایقی زیبا و آموزنده در مورد زندگی
یک شبی مجنون نمازش را شکست عشق آن شب مست مستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم گفت: ای دیوانه لیلایت منم سال ها با جور لیلا ساختی عشق لیلا در دلت انداختم کردمت آوارهء صحرا نشد سوختم در حسرت یک یا ربت روز و شب او را صدا کردی ولی مطمئن بودم به من سرمیزنی
از بس که درازه هر مشکلی شد حل
امروز ظهر شیطان را دیدم ! ... نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت ... شیطان گفت : خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد! گفتم : ... به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟ گفت : من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی. پی نوشت: به عزیزی که در غربت داری، پیشکش شعرم کم است. بی هیچ منتی بردار و تقدیم کن.
سلام فكر كنم همه شما شعر معروف حميد مصدق رو خونديد، بعدها فروغ فرخزاد شعر زير رو در جواب حميد مصدق سروده: من به تو خنديدم پی نوشت: یاد گرفته ام که منتظر قدرشناسی کسی به خاطر سادگیم نباشم. کلید موفقیت در اینه که توقع قدرشناسی از کسی نداشته باشی ساده باش تا آسوده باشی
بعد از آن دلشوره های آشنائی بعد آن دلتنگی دل بهر شادی بعد آواز دل من از فرار بی صدائی آمدی ماندی تو در دل همچو آوائی نهانی بی توامشب من دويدم باز سوی وادی بی همصدائی ای تو تنها ياوردل کاش ميماندی برايم همچو رويائی خيالی روز من بی تو تبه شد شب من بی همسفر شد ای تو تنها خواهش دل بی تو اين دل بی ثمر شد ياد ايام گذشته ياد ان رويای شيرين نهفته ميزند خنجر به سينه ميچکد اشکی به گونه ميدهد هر دم عذابم اين که دل را پس فرستاد آنکه اول در خراجش کوله باری دل فرستاد شد دل من پاره پاره در غم تو بی وفايم شد غم تو باوفاتر از خود تو بی وفايم ای که اشک ديدگانم شد نثارت ای که دل را تو شکستی زير آوار غرورت کاش يکشب ميشنيدی ناله و راز و نيازم ای خدا تنها ترينم بازش آور من هنوز عاشق ترينم
هرگز گمان مبر زخیال تو غافلم گرمانده ام خموش خدا داند ودلم....
در تب و تاب رفتنم به فکر راهی شدنم تو ای همیشه همسفر مرا شناختی تو اگر مرا پس از من بنویس به هر کس از من بنویس ای تو هوای هر نفس هر نفس از من بنویس مرا به دنیا بنویس همیشه تنها بنویس به آب و خاک ، آتش و باد برای فردا بنویس تو جان من باش و بگو به یاد من باش و بگو میلاد من باش و بگو جانان من باش و بگو نفس اگر امان نداد روی خوشی نشان نداد رفت و دوباره برنگشت مرا دوباره جان نداد دست و زبان من تو باش نامه رسان من تو باش حافظه ی تبار من نام و نشان من تو باش بگو حکایت مرا قصه ی هجرت مرا توشه ای از غزل ببخش راه زیارت مرا تو جان من باش و بگو جانان من باش و بگو به یاد من باش و بگو میلاد من باش و بگو نفس اگر توان نداد مرا دوباره جان نداد به این همیشه ناتمام ، زمان اگر امان نداد تو جان من باش و بگو زبان من باش و بگو بر سر گلدسته ی عشق اذان من باش و بگو بگو که مثل من کسی به پای عشق سر نداد از آن سوی آبی آب خبر نشد خبر نداد تو جان من باش و بگو به یاد من باش و بگو
وقتي رفتي همه چي رفت همه ي دلبستگي رفت شب و روز من يكي شد حتي حس زندگي رفت ديگه بي تو مرده بودم حرف مردم شده بودم توي آغوش نبودت تو خودم گم شده بودم وقتي رفتي تازه فهميدم چي بودي براي من طپش زندگي بودي وقتي رفتي ديگه اون پنجره خوابيد وقتي رفتي آره رفتي ، رفتي از تو مونده يادگاري واسه ي من بيقراري خنده رو لبامه اما از دلم خبر نداري نه تو بودي نه ترانه نه يه حرف عاشقانه من مگه از تو چي خواستم فقط و فقط بهانه وقتي رفتي همه چي رفت همه ي دلبستگي رفت شب و روز من يكي شد حتي حس زندگي رفت ديگه بي تو مرده بودم حرف مردم شده بودم توي آغوش نبودت تو خودم گم شده بودم وقتي رفتي تازه فهميدم چي بودي براي من طپش زندگي بودي وقتي رفتي ديگه اون پنجره خوابيد
سالها ميگذرد از شب تلخ وداع جاي خالي تو را ميديدم نازنینم عشق را نه از روی جملات نامه هایم بلکه از چشمانم بخوان. کلمات عشق با شکوه مرا حقیر و کوچک می کنند. برای فهمیدن معنی نگاهم
به این خوشدل توان بودن که بهر مصلحت با من
عشق من چشم تو رویای منه یه باغه روشنه عشق من...دنیای من... به تو دل بسته فردای من... عشق من...عطر تو عطر خونمه باغ و بارونمه حس تو...تا با منه... تو نگاهم دنیا روشنه تو که با من باشی زندگی مثل رویامه آغوشه تو دنیامه دیگه بودن با تو هر نفس خواب و رویامه تا دستت تو دستامه... من با فکر تو تو قلب آتیشم دریا میشم تو قلب خودم حس میکنم با تو زیبا میشم تو تا با منی هر شب تو آغوشت پیدا میشم عشق من ...عکس تو زیبا ترین تصویر رویائیه... چشم توزیباییه... یه غروبه تماشاییه... تو که با من باشی زندگی مثل رویامه آغوشه تو دنیامه... دیگه بودن با تو هر نفس خواب و رویامه تا دستت تو دستامه...
|
About
سلام.به وبلاگ من خوش آمدید. لحظات خوشی را در این وبلاگ برای شما آرزومندم سعید Archivesهفته دوم دی 1391هفته سوم بهمن 1390 هفته سوم بهمن 1390 هفته چهارم دی 1390 هفته چهارم بهمن 1390 هفته سوم بهمن 1390 هفته سوم بهمن 1390 هفته دوم دی 1390 هفته سوم دی 1390 هفته دوم دی 1390 هفته سوم بهمن 1390 هفته سوم دی 1390 هفته سوم دی 1390 هفته سوم دی 1389 هفته سوم دی 1389 1389 1389 1389 1389 1389 1389 1389 1389 1389 1389 هفته اول دی 1388 هفته دوم اسفند 1388 هفته اول اسفند 1388 هفته چهارم بهمن 1388 AuthorsسعیدLinks
فروشگاه ققنوس LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی |